نازنینم ... به من بگو کلمه ای حرفی در این دنیا وجود دارد که به هم بگوییم و به اندازه ذره اتمی از اندهمان بکاهد ..
بگو کلمه ای میشناسی که به من بگویی و مرا از این مه غلیظ اندوه از ته این چاه سیاه و سرد اندکی برهانی یا من ؟؟؟
در آرشیو ذهن جهان کلمه ای نیست که بتوانم به تو بگویم تا این کابوس لعنتی از زندگیمان برود ... ؟؟؟؟؟؟؟ به این نتیجه پر از درد رسیده ام که خدایی که به این سادگی فرصت به کرکس میدهد تا جسم خسته و رنجور و پیر از درد ما را بدرد و روح و جسم و آبرویمان را به نیزه بزند نمیخواهد من و تو را ...
حتی در گورستان بین سنگهای سرد و خاک و اندوه ...
چگونه خدایی میتواند باشد ؟؟؟ نمیدانم ؟؟؟..
نمیتوانم با این ذهن و مغز علیلم درک کنم ؟؟؟؟ .. ولی هنوز هم .. هنوز هم ..هنوز هم ...بی نهایت بی نهایت دوستت دارم ...