وقتی که همه پرنده ها برای زمستان به سوی جنوب کوچ میکننند
یه پرنده ی عجیب و غریب راهش رو کج میکنه به سمت شمال ...
درحالی که به خودش میلرزه ..
درسرما به سمت شمال پرواز میکنه ..
و میگه : اینطوری نیست که من برف رو دوست داشته باشم
بلکه به خاطر این به شمال میرم که :
بعضی وقت ها دوست دارم تنها پرنده ی شهر باشم ....