پاره ای لحظه ها چه کشنده اند
کاش می کشتند
نه , نمی کشند , کشنده اند
به دشنه ای آسوده ات نمی کنند
به دود عذاب , خفه ات نمی کنند
تا خفگی , تا مرز خفگی می کشانندت
و همان جا نگاهت می دارند
چنان که انگار میان آتش و دود
حلق آویز مانده ای ...
سینه ات از دود داغ پر شده است
و چشمهایت , دو لخته ی خون , در عذاب آتش می سوزد !
{ محمود دولت آبادی }