بغض سنگین مرا دیوار می فهمد فقط
جنگجویی خسته از پیکار می فهمد فقط زندگی بعداز تورا آن بی گناهی که تنش نیمه جان ماندست روی دار میفهمد فقط سعی کردم بهترین باشم... نشد، درد مرا غنچه ای پژمرده در گلزار می فهمد فقط غیر لیلا رنج مجنون را نمی فهمد کسی آنچه آمد بر سرم را یار می فهمد فقط ای گلم هرکس که محوت شد مرا تحقیر کرد حس عاشق بودنم را خار می فهمد فقط حرف بسیار اما هیچکس همدرد نیست جای خالی تورا سیگار می فهمد فقط حرف دکترها قبول آرام میگیرم ولی حرف یک بیمار را بیمار میفهمد فقط تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام...حال مرا روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط مهدی نور قربانی گاهی شعرهایی است که تک تک سلولهایت را میلرزاند .. شغر که نه وصف حالیست که قلبم را میشکند اشکم را سرازیر میکند ... این روزهای عجیب این روزهای غریب تنهاشعر کمی فقط کمی آرامم که نه تسکینم نه ... اندوهم را مهار میکند اندکی .. چقدر دلم میخواست این شعر و خودم با اشگ برات میخوندم ...