باید معشوقه ی نوازنده ی دوره گردی باشم در شهر شادِ دوری،
مثلا در اروپا، یا مثلا در آمریکای جنوبی، یا مثلا نمی دانم، هر کجا!
ولی باید نوازنده ی دوره گردِ خوش صدای خوش ذوقی به امید رد شدنم از کنار خیابان و لبخند زدنم، لباس های خوش رنگی داشته باشد و آهنگ های خوش رنگی بخواند!
باید دختر خوش خنده و سر به هوایی باشم که قرار است بالاخره یک روز دیوانه ی نوازنده ی دوره گرد و آهنگ هایش بشود!
خدایا می گویند تو خوبی! من این حرف ها حالی ام نمی شود؛ اگر تو خوبی باید این اتفاق در تناسخ بعدی ام حتما بیفتد!