آدم ها را دوست ندارم جدیدا؛ آدم ها معنی شان را توی ذهنم روز به روز بیشتر دارند از دست می دهند! به خصوص از وقتی که امروز بعدازظهر یک عالمه آب جوش 100 درجه قل قل کنان ریخت روی دست و بالم و الان کیبوردم را دارم خمیردندانی میکنم! اندر شرح وجوه ربط آب جوش به دوست داشتن آدم ها توضیح متقاعدکننده ای برایتان ندارم؛ اما دلم از این می سوزد که این زمستان هم بی باقالی و لبو و شال گردن و عشق و آغوش دارد طی میشود، و به هیچ کجای جهان نیست که من چقدر تنها مانده ام*. *: خواهشمند است به خودتان نگیرید و سعی نکنید فرصت را مغتنم شمرده و پیشنهادات عجیب و غریب بدهید. این رودخانه شدیدا گلی ست اما به جان شما یک دانه ماهی هم ندارد!