من از یک بندِ پر ابهام
شبیه واژه ای بی اصل،که با شعرت شده ادغام
درست از بطنِ یک باور
که شک کرده به این فرجام
من از لفظِ یه "باید"
صدرِ خواهش های پر ایهام
به جان ذهنت افتادم...
به جانِ "تو چرا رفتی" "چرا من این همه تنهام"
بذار دنیا بخنده رو به طغیانت
من از تو یک غزل،بیهودگی میخوام...
من از تو
یک غزل
بیهودگی میخوام.
پ ن :بیهوده بافته های ذهنم را ببخش اما
این روزها تماما اینم!