چقدر شبیه به همیم
من و انگشتانِ خسته ی دست راستت!
که ما نوشتیم
بستیم
باز کردیم
گرفتیم
نامه ها را
زخم ها را
گره ها را
چتر ها را
و تو فقط خندیدی
آنقدر کودکانه و مست
که یادمان رفت،پای تعهد که به میان آمد حلقه را
به دستِ دیگری* کردی!
خطوط آشفته