می پرسم بی بی چطوری بود قبلنا سرمون نرسیده به بالش خوابمون می برد. خوابمون بی خبر کجا رفت یهو؟
می گه بهتر. خوابی که قراره همش پر کابوس باشه نباشه بهتر.
می گم ها والا چایی بریزم؟
می گه نه تا صبح خیلی مونده. برو چایی تازه دم کن . می گم چشم
بهار منصوری
خاطرات بی بی و خیلی دوست دارم ... به دلم میشینه گفتم شمام ازش لذت ببرید ...