پشت پنجره ها شهری است ، ویرانه
سیگار پشت سیگار ، نخ به نخ ، مست ، میکشی
روی تار بی کسی هات ، رج به رج دست میکشی
سردرگم خواب و خستگی و خواهش و خاطره ها
پرده ی خیال را به روی هرچه بود و هست میکشی
دانه های ریز حرف