وقتی به چشم های کسی نمی آیی،
به بزرگی خودت شک نکن...
شاید، او تنگ نظر است.
.....................................
یه روز بالاخره ...
هرچه دیوار تر
آوار تر ...
................................
والعصر . والعصر الچمعه
تعمیرگاهی باید ساخت از آغوشت برای غروب های جمعه که حالم بدجوری خراب است..! و ایضا غروبهای پنچ شنبه .... .................................................
ماه من
باز کن آن شالگردن لعنتی را
از دور صورتت
من طاقت این خسوف را ندارم..! ...........................................
یه وقتایی هم هست، مجبوری....
می فهمی؟ مجبوری
فهمیدی با بازم توضیح بدم ...
................................................
وقتی به چشم های کسی نمی آیی،
به بزرگی خودت شک نکن...
شاید، او تنگ نظر است.
.....................................