م?گن زمان? که گاند? م?خواست خودشو به جلسه ا? برسونه که قرار بود اونجا از حق ملتش در برابر انگل?س? ها دفاع کنه
به قطار د?ر م?رسه و قطار در حال حرکت بوده که مجبور م?شه دنبال قطار بدوه با?خره به قطار م?رسه و سوار م?شه اما ?ک لنگه کفشش از پاش در م?اد و م?فته کنار ر?ل و
خودش اون ?ک? لنگه رو هم درمیاره و م?ندازه نزدیک لنگه قبلی کنار ریل…
.
وقت? م?رسه به مقصد و وارد جلسه م?شه تمام حضار به گاند? پابرهنه م?خندن و ?ک? از انگل?س?ها م?گه آقا? گاند? کفشها?تان کو؟ نکنه با پا? برهنه م?خوا?ن از حقوق ملتتون دفاع کن?د؟!!! مجددا همه خنده ? بلند و طو?ن? سر دادند و گاند? با نگاه? آرام و لبخند? بر لب آنها را نظاره م?کرد…
.
.
وقت? خنده ? آنها تمام شد گاند? گفت وقت? به علت تاخ?ر بدنبال قطار م?دو?دم تا به ا?نجا برسم ?ک لنگه کفشم از پا?م در آمد و من آن ?ک? لنگه را ن?ز درآوردم و نزد?ک لنگه ? د?گر انداختم که اگر پابرهنه ا? پ?دا?شان کرد ?ک جفت کفش داشته باشد نه ?ک لنگه…
سکوت مرگبار? سالن را فرا گرفت
?زم ن?ست ?کد?گر
را “تحمل” کن?م
کاف?ست همد?گر را “قضاوت” نکن?م…
.