فکر میکردم باید مرتب به خدا نق بزنیم و آنقدر به این نق زدن و نالیدن ادامه دهیم که اتفاقی بیافتد.من روش خود را داشتم.من با خواستن چیزی شروع می کردم که فکر می کردم به آن نیاز دارم.بعد چاپلوسی می کردم،گوشه و طعنه می زدم که بهترین کار مورد علاقه من است.
بعد اگر موفق نمی شدم،شروع به چانه زدن می کردم و کار عابدانه خاصی یا فداکاری بزرگی که تقدیس او را نصیب من میکرد،پیشنهاد می کردم.بعد مایوسانه خواهش و التماس می کردم و بعد وقتی همه این کارها به شکست منتهی می شد بداخلاقی می کردم.این روش مرتبا جواب های کمتر از آنچه که من امیدوار بودم ،به دعاهایم می داد.
اکنون می فهمیدم که دعاهای من نشان دهنده شک من بودند،این بهانه نتیجه فقدان ایمان در این خواستها بود و فقط بر مبنای ارزش نیازهای من بود.
من اطمینان نداشتم که او عادل یا حتی قادر باشد و حتی اطمینان نداشتم که یه حرف هایم گوش دهد.
تمام این شک ها حصاری بین من و خداوند متعال ساخته بود.اکنون می فهمیدم که خداوندنه تنها به دعاهای من گوش می دهد،بلکه قبل از خود ما خواستها و نیارهای ما را می داند.
من دیدم که او و فرشتگانش مشتاقانه به دعاهای ما پاسخ می دهند. من خوشحالی آنها را هنگام این کار دیدم.هر چند متوجه شدم که خداوند مصلحت هایی را نیز در نظر می گیردکه ما هرگز درک نمی کنیم.
او به گذشته های ازلی و آینده ابدی ما نگاه می کند و نیاز های ابدی ما را می داند.با عشق عظیمی که به بندگانش دارد،طبق این نیازها به دعای بندگانش پاسخ می دهد و آینده را با علم مطلق خود در نظر می گیرد.او بطور کامل به همه دعاها جواب می گوید.من متوجه شدم که نیازی نیست که درخواست هایم را مدام تکرار کنم،انگار که او آنها را درک نمی کند.
در آغوش نور-بتی جین ایدی