مرسی که هستی
و هستی را زنگ میامیزی
هیچ چیز از تو نمیخواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه ....
راه نرو
میترسم پلک بزنم و دیگر نباشی ...
............................................
زندگی خیلی کوتاهه که بخوای در مورد چیزای احمقانه نگران باشی
خوش بگذرون
عاشق شو
پشیمان نباش
و اجازه نده کسی تورو ناراحت کنه ...
................................................
زن که شاعر شود
غذا میسوزد
ظرفها نشسته می مانند
لباسها گم میشوند
اما ...
خانه ...
حتما گرم خواهد ماند ...
حسین منزوی
.....................................
هزگر به دیگران اجازه نده
قلم خودخواهی دست بگیرند
دفتر سرنوشتت را ورق زنند
خاطراتت را پاک کنند
و پایانش بنویسند
قسمت نبود ...
.......................................