تنهایی چیزهای زیادی به آدم میاموزد
اما
عزیزم ..
تو نرو
بگذار من نادان بمانم ..........
...................................
تابستان هایی پر از برف
بیابان هایی پر از باران
و تنهایی هایی پر از او
...
شاعری غمگین نشسته بود پشت پنجره
و شعر میگفت ...
...............
گلوله ها
می آیند
میشکافند
میکشند
و آخر هم راهشان را میگیرند
و میروند
مثل تو
..................................
خدایا ...
بیا اینبار ما پیامبر بفرستیم
تو گوش کن
......................................