تو جلسه خانمها خانم روضه خون رو به بقیه کرد و گفت :
خانمهای عزیز به شوهراتون حق ازدواج مجدد بدید تا به گناه آلوده نش ..
همین نصحیت کافی بود که یه خانوم بلند بشه و بره در گوش خانم جلسه ای بگه : خدا اموات شما رو بیامرزه
که بااین حرفت راحتم کردی ، مونده بودم چه جوری بهت بگم من زن دوم شوهرتون هستم ...
خانم روضه خون از حال رفت و بیهوش شد ...
خلاصه با کلی آب پاشیدن رو صورتش و ماساژ قلبی به هوش اومد ..
خانومه بهش گفت : اگر خودت به حرفات اعتقاد نداری و پایبند نیستی الکی مردم و نصیحت نکن
من خودم شوهر دارم فقط میخواستم بدونم خودت به حرفهایی که میزنی ایمانی داری وعمل میکنی یا نه ؟؟؟