آنگاه که بیگانه ای را به حریم امن قلبت راه دادی
و او را تنگ در آغوش گرفتی و سخت بوسیدی
و در بی رحمانگی محض درجلوی چشمان خونبارم
دست در دستش رقصیدی ؛ پروانگی ام را با مردانگی ات
له کردی ...آنشب که تو در آغوش او میلرزیدی
من سر بر شانه دیوار میگریستم و اشگهایم به شانه خدا میریخت ...
به سلامتی کسانی که جسارت عاشقانه از دست دادن و ترجیح میدن به حقارت به هر قیمت نگه داشتن ...