ماشین را نگه داشت و گفت که باید نظرش را در مورد زن ایده آلش بگوید :
گفتم : بفرما
گفت : من از زنی خوشم میاید که موقعیت را خوب بفهمد ..
گفتم که منظورش را نمیفهمم ..
گفت : مثلا در آشپزخانه یک کدبانو باشد و در اتاق پذیرایی مثل یک خانم نه یک آشپز
در اتاق مطالعه یک زن متفکر دانا و در اتاق خواب ... کمی مکث کرد ... مثل ....
حرفش را تند و با تحقیر قطع کردم : مثل یک هرزه ؟؟؟...
از حرفم جا نخورد و گفت :
زنی که فکر میکند در اتاق خواب باید مثل یک دانشمند و فیلسوف باشد احمق است ...
فریبا وفی ( گزیده ای از کتاب بسیار زیبای رویای تبت )