اگر می دانستم آنروز آخرین باری است که تو را می بینم ، محکم در آغوشت می گرفتم و از خداوند
می خواستم که خودش نگهبان روحت باشد .
اگر می دانستم این آخرین باری است که از این در می گذری ، تو را در دستانم می گرفتم و می بوسیدم و
یک بار دیگر هم که شده اسمت را بر زبان می آوردم .
اگر می دانستم که این آخرین باری است که صدای تو را می شنوم ، تک تک واژه هایت را با دقت گوش
می دادم تا بتوانم آن را برای خودم بارها و بارها بشنوم .
اگر می دانستم که آخرین باری است که تو را می بینم ، به تو می گفتم که دوستت دارم و مانند احمق ها
فرض نمی کردم که تو همین الانش هم این را می دانی و نیازی به گفتنش نیست .
" گابریل گارسیا مارکز - کتاب عشق سال های وبا