راه زیاد است ، مهم نیست !
گاهی در این برهوت سرگردان می شوم ، مهم نیست !
باد پَسَم می زند مدام ، سرما می رود توی جانم ، مهم نیست !
خودم را بغل می کنم !
فقط می خواهم بدانم جاده هر قدر دراز و طولانی بشد ،
آخرش یکجایی تو ایستاده ای ؟!
بین راه گاهی آدم هایی را می بینم که آخر جاده شان هیچکس نیست .
از این برهوت می افتند به برهوت دیگر . و همین هراسانم می کند .
و همین باعث می شود تنهایی خودم را دوست بدارم ،
آخر من که جز تو کسی را ندارم ...
" عباس معروفی "
وقتی تیتر آبی آخری را میخوانم گریه میکنم .. تو هم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟