پوسانده تنهایی دلت را ، مثل آبی که
یکدفعه زیر بسته کبریت افتاده
هر بار خود را گوشه آیینه می بینی
یک خط دیگر روی پیشانست افتاده ...
در سینه ات یک درد ناآرام می پیچد
مثل صدای تیر ، در ساعاتِ خاموشی
در خاطراتت مثل بادی سرد می لرزی
تنهایی ات را مثل شیری گرم می نوشی ...
حامد ابراهیم پور
.........................
بغلم کن ... تکان بده با اشک
تا ازین خواب بد ، بلند شوم ...
سید مهدی موسوی