دل نوشته های یک معلم :
من مشکی پوشم ،
مشگی پوش آتش نشانان ؟؟ مشگی پوش آنان که در زیر آوار ماندند ؟؟
نه ؟؟؟؟؟؟؟ هیچکدام . من سیاهپوش خودم هستم
سیاهپوش سه دهه معلمی کردن بدون آنکه هنوز استفاده از کپسول آتش نشانی را بلد باشم
بدون آنکه بدانم یک مبتلا به سکته قلبی را چگونه نجات دهم ، بدون آنکه بدانم چگونه یک دست شکسته را آتل بندی کنم ..
اما در سابقه تدریسم دهها تشویقی از مدیر و رییس و مدیر کل و وزیر اندوخته ام ..
نزدیک به هزار ساعت دوره ضمن خدمت دارم اما در لابه لای آنها هیچ اثری از امداد نجات نیست ..
فقط وقتی پدرم سکته میکرد و جلو چشمانم پرپر میشد مات و مبهوت ایستادم و نظاره کردم ...تا تمام کرد ...
دقیقا کاری که از دست هر پیرزن و پیرمرد بیسواد روستایی هم برمیاید ..
وقتی دانش آموزم بر اثر زمین خوردن زانوانش آسیب دید فقط به دو تا دانش آموز درشت هیکل دستور دادم زیر بازویش را بگیرند و به دفتر
ببرند و من هم ظفرمندانه پدرش را با تلفن آگاه کردم تا او را از روی دستم بردارد همین ..
آخر عرضه بیش از این را نداشتم و ندارم ...
در عوض دوره ی کتابهای شهید مطهری و آقای قرائتی را با نمره بسیار خوب گذرانده ام ..
تفسیر اکثر سور قرآن را با نمره عالی در برگه های ضمن خدمتم دارم .جاذبه و دافعه علی (ع) را حفظم و دنیای پس از مرگ را مثل کف دستم
میشناسم ..
آمادگی در برابر زلزله را در بیست دقیقه و با یک امتحان کتبی چهار گزینه ای گذرانده ام و 90 ساعت امتیازش را هم از آن خود کرده ام ..
اما چه سود .. دو سال پیش که زلزله 4 ریشتری در شهرم آمد فقط گوش به رادیو بودیم ببینیم که چه اتفاقی افتاده تا آمدم از زیر پتو بیرون بیام
و به اطرافم نگاه کنم زلزله آمده بود و رفته بود ...
در زنگ آمادگی برای زلزله در مدرسه فقط چندعکس تهیه کردیم برای ارسال به اداره .. چون آنها همین عکس ها را معیار مستند بودن و آماده
بودن میدانند ، به مطالبی که تدریس میکردم نگاهی انداختم همه اش به درد دنیای پس از مرگ میخورد . انگار بعد از زلزله و آتش سوزی و
مردن است که ثمره و نتیجه آموزشم دیده میشود ..
اگر امروز پلاسکو بر سرخودش آوار شد و حداقل سازنده اش آن را طوری طراحی کرد که فقط در خودش تخریب شود میترسم از روزی که برج
میلاد تا جنوب شهر تهران را پوشش دهد و هتل چمران تا حوالی قصر الدشت را ..
آری با این بی برنامگی ها باید سیاهپوش شهری شویم بعد از زلزله ای که تمام کوچه پس کوچه هایش را به بن بست کده ای تبدیل کند و
من و دانش آموزانی که همه چیر میدانند جز قانون مندی و قانون گرایی و کمک به هم نوع ... من و شاگردانی که فقط مدرک داریم و الفبای
شهروندی را نمی دانیم .. من و شاگردانی که دوست داریم کمک کنیم ولی نمیدانیم چگونه ؟؟؟؟؟؟؟
فقط تنها کاری که از ما بر میاید اینکه عکسی سلفی بگیریم .. عکس پروفایلمان را مشکی کنیم .. متن ادبی در رثای جانبختگان بنویسیم
و خود جوش شمع روشن کنیم در شهرهای مختلف .. نهایت کاری که میکنیم ..
بیایید فرهنگمان را ، سیاست هایمان را ، درسهایمان را ، داشته هایمان را ، وطنمان را به روز کنیم ..