سایه ات روی همه دلتنگی ها نقش بسته عزیز جان ..
روی کاکتوس ها که بی حواس دست هایم را زخمی میکنند ..
یا چای هزار جوش صبحانه ...
یا کلیدی که پشت در جا مانده ...
پوشیدن دمپایی و برگشتن به خانه که کفشها در جا کفشی جا مانده ..
روی نزدن دکمه همکف آسانسور ..
پایین نیاوردن ترمز دستی ...
ساعت ها خیره شدن به کتاب ...
خیس شدن چشمها ..
فراموشی خواب ..
روی جا گذاشتن خودم ...
عاطفه عزتی
.......................................