نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمــــــدی
سنگدل این زودتـــر میخواستی ،حـــالا چرا؟ عمر ما را مهلت امـــروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمـــــان توام ،فردا چرا؟ نازنینا مـــــا به نـــــــــاز تو جـــوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانــــــان ناز کن با ما چرا؟ وه که با این عمــــــــــرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟ شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جــــــــواب تلخ سر بالا چرا؟ ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خـــــــــواب آلود من ،لالا چرا؟ آسمان چون جمع مشتاقان پـــریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیــــــــا چرا؟ درخـــــــــزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفـــــــاداری بود ،غوغا چرا؟ شهریارا بیحبیب خود نمیکـــــــــردی سفر این سفر راه قیــــــــامت میروی ،تنها چرا؟ استاد شهریار
|
|