میخندم
و تو .. فقط تو تو میدانی ...
پشت این دروغ بزرگ ...
درد تا کجا رسوب کرده است
اعظم جعفری
..................................
من زخم های بی نظیری به تن دارم
اما تو مهربانترین شان بودی
عمیق ترینشان
عزیزترینشان
بعد از تو آدمها
تنها خراشهای کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند
بعد از تو آدمها
تنها خراشهای کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند .. اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازه ای باز میگردی
و هر بار عزیزتر از پیش
هر بار عمیق تر ...
رویا شاه حسین زاده