سلام ! شیره ی شعرم ! گلوله ی نمکم!
هنوز بی تو خودم مثل بغض می ترکم!
چه غنچه ها که به سودای بوسه پیش از تو
می آمدند ولـــــی مـــــن نمی گـزید ککـــم!
ولی تو آمدی و شور تازه آوردی
که دلپذیر شود روزگار بی نمکم!
کلک زدم کــــه نیایی ولی ندانستم
که با نیامدنت کنده می شود کلکم!
پری به پیله ام آوردی و من از آن روز
میان این همه گل با پـــر تو می پلکم!
بدون شبهه خدا آفرید کــــوتاهت
که ختم قافیه باشی سلام دلبرکم!
غلامرضا طریقی
..........................................................
دیگر زمان زلف پریشان گذشته است تاریخ مصرف دل انسان گذشته است در عصــر مــا فجیـــع تــر از طرح تیــــــر و قلب عکس گلوله ای است که از نان گذشته است در چشم من کـــــه «حــــال» ندارم بدون فال «آینده» نیز ـ از تو چه پنهان ـ «گذشته» است ! باور نمی کنم که جهان جای جام جم از معبر تفالـه ی فنجان گذشته است دنیا جهنمی ست کـــــــه در روز سرنوشت تصویرش از مخیله ی شیطان گذشته است غلامرضا طریقی