تو را آنگونه دوست خواهم داشت ...
که هرگز بویی از آن نبری ...
و تو را آنگونه خواهم بوسید ...
که هرگز آن را احساس نکنی ...
من در تمام نقاط جغرافیای تنهایی در کنار تو هستم ...
الفبای روح من ...
با حرف اول اسم تو شروع می شود ...
مهم نیست تو مرا بشناسی یا نه ...
برایم نامه ای بنویسی یا نه ...
گاهی همین که در گذر از یک خیابان ...
لحظه ای با تو چشم در چشم می شوم کافیست ...
راز مرا گنجشک ها می دانند ...
و آن ها هر روز ...
خبر آمدن تو را با جیک جیکشان به من می رسانند ...
تو هیچوقت مرا نخواهی شناخت ...
و من همچون درخت بید روبه روی خانه ات ...
ایستاده خواهم مرد ...
((محمد شیرین زاده))