میروم و هیچکس مرا صدا نمی کند ...
با من خسته ...
در این شب سیه ...
کسی وداع نمی کند ...
در تمام لحظه های غربتم ...
شعر هم دوای درد من نمی شود ...
من سکوت می کنم ولی ...
هیچکس با سکوت من هم آوا نمی شود ...
شعر رفتن کمی غم انگیز است ...
مثل هر خاطره پس از باران ...
می روم بعد من بگویید او ...
شاعری شد برای هر باران ...
((محمد شیرین زاده))