سال ها به باد رفت سالهای حادثه سال های گم شدن به دست ِعــــشق این حکایت ِ مدام این مدام ِ فتنه گر سال های بوی کاج ُ طعم سیب سال های بوسه های دربدر خوب من کجای روزگار مانده ای بگو هان بگو بدون من چه می کنی من بدون تو هنوز راهی شبانه های خلوت ام راهی حضور ماه بر تن جنون شب رهسپار کوچه های سنگی ندامت ام تو بگو بدون من چه می کنی شب به شب به یاد من شعر پرسه می زنی گاه از سر هوس بر لبان دیگری وای بوسه می زنی ؟ مَرد ِ باد وُ حادثه مرد ِ سال های مَرد اعتراف ساده ایست بی تو زنده بوده ام لیک زندگی ؟ حــــرام ....
((بتول مبشری))