گفتمش بی تو چه می باید کرد
عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو؟
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد
((سلمان هراتی))
....................................................
از دست های من جز این ثمری نیست گاهی ببارم گاهی بمیرم گاهی اگر شد در حیرتِ واژه ی دوست داشتن تو را دوباره از نو بنویسم ...
((نیکى فیروزکوهى))