دلواپسم نباش
که می پرم و زمین می خورم
شاید تو پرواز را فراموش کرده باشی
ولی من قفس را هرگز فراموش نمیکنم.
((حسین غلامی خواه))
..................................................................
من بارها برای شعرهایی که نگفته م گریه کرده م بارها برای روزهایی که دلتنگ نبوده ام حتى برأی تو هم اشک ریخته ام حتى برای تو که .. دو سوم شعرهایم را پوشانده ای برای تو که .. "را" "که" "من" "بارها" "دلتنگی" در حضورت ریشه دوانده اند تا زنده بمانند... شب ها به چراغ مطالعه م پشت میکنم و روی کاغذم دور سایه ی قاتلی خط میکشم که برای آدم هایی که نکشته گریه میکند. ........................................................................
((حسین غلامی خواه))