در زندان بودم
ترانه "ای ایران ای سرای امید "
در زندان پخش شد
زدم زیر گریه ..
بلند و بی پروا ..
آنچنان که شانه هایم تکان میخورد
یکی پرسید چرا گریه میکنی ؟
گفتم : شاعر این ترانه منم
هوشنگ ابتهاج
..............................................
گاهی زود میرسم
مثل وقتی که به دنیا آمدم
گاهی اما خیلی دیر ...
مثل حالا که عاشق تو شدم
من همیشه برای شادیها دیر میرسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود
و آن وقت ...
یا همه چیز به پایان رسیده است
و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است
من در گامی از زندگی هستم ..
که بسیار دیر است برای عاشق شدن
من باز هم دیر کرده ام
مراببخش محبوب من
من برلبه عشق هستم
اما مرگ به من نزدیک تر است ..
عزیز نسین
.........................................................