تقصیری نداشتی
تو عاشق بودی
بی آنکه بدانی
رسم این دنیا، حذف عاشق هاست
و ساختن تندیسِ یادبودشان
تو تقصیری نداشتی
تو باور کردی
و نمی دانستی
که " هیچکس ها " با باورهای تو " کسی " نمیشوند
تو ساده بودی
و بی خبر از اینکه
درواز? سادگی، بی چفت و بست است
تو تنها بودی
و نفهمیدی
تنهایی، خواستن های رانده شده را
چه میزبان گشاده رویی ست
قلبت خام بود
و برای پخته شدن، یک حرارت خوب لازم داشت
فقط حواست نبود، شعله را زیاد کردی
دلت کمی ته گرفت
حالا بوی سوختگی همه دنیا را برداشته
تو تقصیری نداری
آتشنشان ها
همیشه دیر میرسند ..
| پریسا زابلی پور |