گذشته ام را به باد داده ام
تا اندوهم را نشناسی
مرا با رنگین ترین پیراهنم به یاد بیاور ای عشق
من تمام فصل های سالام
که در حیاط خانه ی تو رنگ به رنگ می شوم
تو لحظه به لحظه در من زندگی کرده ای
چگونه فراموشت کنم
وقتی هرگز تو را به خاطر نسپرده ام!؟
تو در من جریان داری
دشت چگونه رودی را که از دلش عبور می کند
به یاد می آورد؟
نوری که به پنجره می تابد تویی
صدای گنجشک های باغ نام توست
و ماهی قرمزی که در سینه من تکان می خورد
یعنی دوستت دارم!
...
"مهسا چراغعلی"