هزار بار گولش میزنی
کارِ ساده ای ست...
آدمِ عاشق
به هر سازی می رقصد
هر قصه ای را باور می کند
هر خطایی را می بخشد
آدمِ عاشق
استادِ صبر و سکوت می شود...
تو خیال می کنی زرنگی !
اما نمی دانی
آدمِ عاشق
می داند و می ماند...
تو خیالت راحت است
اما نمی بینی
عشق را که هر روز رنگ پریده تر می شود...
صبر را که هر روز کمتر می شود...
تو سرت شلوغ است
و نمی فهمی
کسی آرام از کنارِ بی تفاوتی ات رد می شود،
می ایستد،
خم می شود، رویِ ماهت را می بوسد و... میرود...
با خودت می گویی : چه نسیم خوشی !
چشم هایت را می بندی تا باز هم بوزد
اما نمی دانی
آدمِ عاشق
فقط یکبار می رود
و برای همیشه می رود
((پریسا زابلی پور))