عشق اینگونه است
با رفتنت تمام که نمیشود هیچ
انگار داستان تازه ای آغاز گشته است
داستانی که
قهرمانش زنی عاشق دیوانگی های عاشقانه است
((پریسا زابلی پور))
..............................................
میخندم اما هزار بغض خفه کرده ام آرامم اما هزار خاطره کشته ام بی حسم اما هزار دلتنگی منفجر کرده ام ساکتم اما هزار حرف به اسارت گرفته ام میخوابم اما هزار سپیده به دار آویخته ام زنده ام اما هزار منه لبریز از تو سر بریده ام... من فاتح این جنگم خودم را پس گرفتم از تو... به لب هایم سرود پیروزی به های های سربازی خسته می ماند با مدال شجاعتی بر سینه که با هر بار شلیک هزار بار مرده است
((پریسا زابلی پور))