آواره مانده ایم بین فشارِ آغوشِ دستها
و طرحِ غریبانه? آخرین دست تکان دادن ها...
گیج مانده ایم از طنینِ پُر التهابِ دوستت دارم ها
تا سکوت و خالی قلب ها، تا فرار از سوالِ نگاه ها...
کناره میگیریم از خواستن ها و کنار می آییم با نخواستن ها...
هزار بار مسیرِ علاقه را پیاده میرویم
قرارمان فراموش بر بادها
بیقراری مشق هزار باره مان، در گلو فریادها...
کجا مانده قطارِ نوبرِ رویاها به سوتِ وعده های شما...؟!
کجاست پایِ ثابتِ دلسپردن ها...؟!
((پریسا زابلی پور))