محبوبم!
چو ایام قدیم
میخواستم نامه ای برایت پست کنم
معطر به چند بنفشه و بابونه ی خشک!
فرقی نخواهد کرد که کاغذ را
چگونه در دست بگیری
انگشتانت را خواهم بوسید
چرا که سطر به سطر آن را بوسیده ام.
گفتند دیگر اینجا نیست
از خانه ای که میشناختی
از کوچه ای که با درختان بهارنارنج نشان کرده بودی
از محله ای که بارها قدم زده ای
او به جای خوشبخت تری رفته است
به خانه ای بزرگتر
و کوچه و محله ای در بالای شهر
می خواستم نامه ای برایت پست کنم
مزین به واژه هایی که از تو معنا می گرفت
حرف ها، کلمات و جملات را تو ساخته ای
زبان اختراع توست
اگر نه لال بودم پیش از تو
و زبان مادری
تنها توانسته بود مرا از گرسنگی و تشنگی و خستگی رهایی بخشد!
به خانه ای که آدرسش را نمیدانم
کوچه ای که آن را نمیشناسم
محله ای نا آشنا
و اگر بر فرض محالات روزی بدستت رسد
معشوق ات
قبل از تو آنرا بخواند
و عشق و نامه و واژه هایم
به سرنوشت شوم روزگارم دچار شود.
| حمید جدیدی |