مردم از عطر لباسم می فهمند معشوق من تویی از عطر تنم می فهمند با من بوده ای از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده دیگر نمی توانم پنهانت کنم از درخشش نوشته هام می فهمند به تو می نویسم از شادی قدم هایم، شوق دیدن تو را از انبوه گل بر لبم بوسه? تو را چه طور می خواهی قصه? عاشقانه مان را از حافظه? گنجشکان پاک کنی؟ و قانع شان کنی که خاطرات شان را منتشر نکنند؟ | نزار قبانی |
مردم از عطر لباسم می فهمند
معشوق من تویی
از عطر تنم می فهمند
با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده
دیگر نمی توانم پنهانت کنم
از درخشش نوشته هام می فهمند به تو می نویسم
از شادی قدم هایم، شوق دیدن تو را
از انبوه گل بر لبم بوسه? تو را
چه طور می خواهی قصه? عاشقانه مان را
از حافظه? گنجشکان پاک کنی؟
و قانع شان کنی که خاطرات شان را منتشر نکنند؟
| نزار قبانی |