هرچه شیشه ها را پاک می کنم
ابرها کنار نمی روند!
هرچه به گلدان ها آب می دهم
برف ها آب نمی شوند!
چرا هرچه چشم ها را می بندم
این قصه به آخر نمی رسد
چرا برای مردهای شهر هیچ اتفاقی نمی افتد؟
چرا راه ها کوتاه نمی آیند؟!
دنیای عجیبی ست!
هرچه بیشتر خودم را در آینه می بینم
بیشتر دلم برای تو تنگ می شود.