دوست داشتن زنها،
ما را از ماندن زیر باران نجات می دهد
از فراموش کردن عطر گلها
از غرق شدن در تاریکی ...
مردان،
اگر به موقع نگریند
حرف زدن را از یاد میبرند
و اگر دوست نداشته باشند
به سنگهایی فرسوده و غمگین تبدیل میشوند...
تو مرا بوسیدی
و گیاه کوچکی در پیراهنم شکفت!
از آن روز نام سنگین ابرها را فراموش کردم
و روزهای بلندِ آفتابی
به خواندن منظومههای غنایی
قدم زدنهای طولانی
و حرف زدن با پنجرهها گذشت...
سنگ بزرگ تنهاییام را برداشتی
گاهی زیر سنگ بزرگ تنهایی گلی کوچک می روید!
کاشفان بزرگ
ریشههای اندوه را در من جستهاند
ریشههای ریواسی مِه زده
که به دامنه کوهستانی بلند چنگ زده است
و رها نمی کند ...
| سید رسول پیره |