کسی که اسلحه اش را پر می کند
نیمی از مرگ را رفته است
کسی که ساکش را می بندد
نیمی از راه را
و کسی که در باران ایستاده است
نیمی از تنهایی را
بارها در واژه های دو نفره چرخیده ام
اما تنهایی از ماشین لباسشویی کم نشده است
از میز آشپزخانه
و تختی که نامش را فراموش کرده است
هم? ما تنهاییم
و پرواز دست? کلاغ ها به وجدمان می آورد...
| محمدصابر شریفی |