میدانی بدبختی از آنجا شروع شد که گفتیم ما منطقی هستیم
یکی پرسید منطقی یعنی چه ؟
- یعنی هر بلایی سرت آمد صدایت در نیاید
این شد که یارمان بد کرد صدایمان در نیامد
عزیزمان مرد صدایمان در نیامد
عشق مان رفت صدایمان در نیامد
توی خانه ، سرخاک ، وسط سالن فرودگاه
بجای اینکه گل سرمان بگیریم و خودمان را چنگ بزنیم و فریاد بکشیم و شیشه بشکنیم
تا نشکند ..
تا نرود ..
تا بماند ..
هی منطقی رفتار کردیم
ایستادیم ..
و بغضمان را قورت دادیم و لبخند زدیم
در اوج درد لبخند زدیم
مثل احمق ها دست تکان دادیم و گذاشتیم
رفتنی ها بروند
از خانه..
از دنیا ..
از دست ...
حسین وحدانی