مغرور و زخم خورده و عصیان گر
باران گرفته سقف جهانش را
تاریخ را گرفته در آغوشش
با گریه می کشد چمدانش را
یک زن که دست می کشد از خانه
در جستجوی یک نفس آرامش
دستان ترس پنجه کشیده اند
دیوارهای روح و روانش را
اترک، ارس، کمان دو ابرویش
ده شهرکرد ریخته در رویش
دامن،خلیج فارس، خزر مویش
شیراز مست کرده لبانش را
نقش و نگاره های به جا مانده
از انقراض دوره ی عثمانی است
مشروطه خواه سرکش طغیان گر
تبریز می تپد ضربانش را
ایران من زنی است که می خواهد
آزادی اش برای خودش باشد
ایران من زنی است که می ترسد
بردارد از سرش خفقانش را
اطراف چشم گربه ای اش رد-
-دست هزار سیلی نامرد است
هربار لب گشود به ننگت باد
بستند با عریضه دهانش را
ایران من زنی است که هر شب را
در عقد پادشاه جدیدش بود
هر تکه از تنش، وطنش، اما
تاراج میشد و غم نانش را...
گفتند تا که زن هوسی باشد
هرشب در انحصار کسی باشد
چشم قبایل عربی خورده ست
تهران و مشهد و همدانش را
_از آخرین معاهده ات برگرد!
عاقد جهاز و مهریه ات را برد
قاضی دوباره حق حضانت را
سهم پدر نوشت. که جانش را...
در مستی اش شکست و شراب انداخت
امضای حکم مرگ امیرش را
یک زن، دوتا پیاله ی خون در دست
سر می برد زمین و زمانش را
ایران!بگو چه شد که ورق برگشت
آتش تن سیاوشمان را سوخت
رستم چه می کند پسرش را آه
این بار اگر شناخت نشانش را...
گریه دم اوین و رجایی شهر
دنبال کودکان کجا مانده!
در سینه اش، تلاطم تاریخ است
سلول می خورد سرطانش را
ایران من زنی است کتک خورده...
با دست پاک می کند اشکش را
انقلاب تا شب آزادی...
| اهورا فروزان |