گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم سیاه سفید خاکستری ... من روی صندلی چوبی قدیمی بنشینم تو پشت سرم بایستی و دستهایت روی شانه من باشد. گفتی: هنوز فرصت هست همیشه فرصت هست... گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم من شبیه سی سالگی مادرم باشم تو شبیه روزهایی که هنوز عاشقت بودم و هر دو بیهوده لبخند بزنیم به مردی که نمیشناسیمش. گفتی: همیشه فرصت هست. و ندیدی مرگ را که از آن سوی شمشادها نگاهمان میکرد... | رویا شاه حسین زاده |
گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم
سیاه
سفید
خاکستری ...
من روی صندلی چوبی قدیمی بنشینم
تو پشت سرم بایستی و دستهایت روی شانه من باشد.
گفتی: هنوز فرصت هست
همیشه فرصت هست...
من شبیه سی سالگی مادرم باشم
تو شبیه روزهایی که هنوز عاشقت بودم
و هر دو بیهوده لبخند بزنیم
به مردی که نمیشناسیمش.
گفتی: همیشه فرصت هست.
و ندیدی مرگ را که از آن سوی شمشادها
نگاهمان میکرد...
| رویا شاه حسین زاده |