با او تلفنی حرف زدم ..
صدایش را بغل کردم ..
آنقدر گوشی را محکم به گوشم چسباندم ..
تا تمام خش های صدایش توی رگهایم فرو رفت ..
بند بند وجودم با هر دم و بازدمش میلرزید..
چاره ی دیگری برای بوسیدنش ندارم ..
من همیشه از دور صدایش را .. عکسهایش را ... عقایدش را
میبوسم ...
و شاید این ... پاکترین عشق جهان باشد
همانی که در مقابلش باید زانو زد ..
نرگس صرافیان
....................................
در آزار دادنم چیزی کم نگذاشت بی انصاف
حرفی نیست ..
دوست داشتن که ... زورکی نمیشود
اگر ذره ای منطق داشتم ..
میفهمیدم که مرا نمیخواست ..
وگرنه .. مگر میشود ببینی کسی با تو حالش خوب است و ..
بی رحمانه رهایش کنی ؟
من از دل ساده خودم گله دارم
زبان نفهم ..هنوز هم دنبال توجبه رفتارهای اوست ...
نرگس صرافیان
........................................................