شاید حالا که دیگر قرار نیست مال من باشی به من مربوط نباشد...
اما...
هوا رو به سردیست ازخانه که بیرون میروی لباس گرم بپوش
شال گردنت رامحکم گره کن دور گردنت...
....
به من ربطی ندارد اما حواست به قلب خسته ات باشد
نکند که یک وقت بازی دربیاورد و بیچاره مان کند...
سیگارت راکم کن..
به منکه ربطی ندارد ریه هایت گناه دارند...
چشمانت..
هوای چشمانت راداشته باش
یک وقت فکرنکنی چون دوستشان دارم میگویما...نه
خودت لازمشان داری...
خلاصه آخرش اینکه
شاید قرار نباشد هیچ وقت مال من باشی...
اماحداقل مراقب خودت باش...
زهرا کرانپایه
.........................................
دانی که من و تو سعدی پ .ن : حکایت زندگی من و توئه... .....................................................
کی به هم خوش باشیم؟
آن وقت که کس نباشد
الّا من و تو...