یک وقتی؛
بدفهمی ها
آزارم می داد!
ناراحت می شدم؛ از قضاوت ها
کج فهمی ها
سو تفاهم ها
همه اش می ترسیدم؛
که
آدم ها بد بفهمندم
اشتباه قضاوتم کنند
وقت زیادی صرف می کردم؛
برای توضیح دادن خودم
رفع سوء تفاهم
که ثابت کنم؛
من آن چیزی که فکر می کنند، نیستم!
اشتباه قضاوتم کرده اند
حای اما ...
موضعم سکوت است؛
در برابر آدم ها و نگاه شان ...
سکوت و سکوت و سکوت!
تازگی ها،
در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم!
انگار که لال شده باشم؛
شاید هم کور و کر!
که نه می بینم،
نه می شنوم .
دیگر،
نه انرژی توضیح دادن دارم!
نه حتی حوصله اش را ...
.
.
می دانی
دیر دریافتم که مسئول طرز فکر
آدم ها نیستم .
بگذار هر که هرچه خواست
بگوید و برداشت کند ...
بی خیال
میروم در یک خودم ،
آرام و بی دغدغه زندگی خواهم کرد!
ماهی ها نه گریه می کنند ،
نه قهر ونه اعتراض !!!
تنها که می شوند قید دریا را می زنند
و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان ،،،
برعکس شنا می کنند !!
......................................
نمیدانم نویسنده اش کیه ولی خیلی به دلم نشست چون حرف دله ...