یک جمعه ی پاییزی
باز کردن پنجره ..با تو ..
دم کردن قهوه هم .. با تو ...
بیدار کردن منهم .. با تو ...
سرودن شعر برای چشمهایت .. با من
نواختن پیانو .. با تو
زمزمه کردن شعرهایم .. با تو
نگاه شورانگیز و ناز و ادای ضعف آور .. با تو
بافتن موهایت با من
انتخاب مقصد .. با تو
انتخاب مسیر .. با تو
انتخاب موزیک هم .. با تو
قصه ساختن از جاده خیس
و عطر نفسهایت
با من ...
علی سلطانی