مدتی ست ..
دست و پا چلفتی شده ام
حواسم پرت است
با خودکار بدون جوهر
شعر مینویسم
و در قفسه کتابهایم
یک جفت کبوتر
آب و واژه میخورند
همین دیروز
باران که میبارید
با کفشهای لنگه به لگنه
در خیابان
پرواز میکردم
و جای کرایه
به راننده تاکسی
آدرس محله ای در اردیبهشت رادادم
خلاصه مدتی است
هر کاری که میکنم
میگویند :
عاشققققی ؟؟؟؟
.................................
جرعه به جرعه میدهم
شعر ، به نوش ، دلبرم
دل که نکرد اثر به او
شعر کند مگر اثر ...
.........................................